جنبش سبزها یکی از دهها جنبش مدنی مخالف وضع موجود است که در سده گذشته در غرب پا به عرصه وجود نهاد. جهان غرب بدلیل پیوستگی فرهنگی بالا و اشتراکات زبانی، نژادی، تاریخی و سیاسی، محیط وسیع و مناسبی برای پیدایش و گسترش انواع مدهای فرهنگی-سیاسی و تولید انواع ایدئولوژیهاست. ازینرو خردهفرهنگهای ایجاد شده در این فرهنگ بسرعت در مرحله اول در کل غرب گسترش یافته و سپس در گامی آهستهتر بیبروبرگرد جهانی میشوند. ازین جمله است جنبشهای زنگرایی، سبزها، ضدجهانیسازی، ضد جنگ، جنبش جوانان در دهه 60 و ... آنچه که مهم است اینکه اکنون بیشتر این جنبشها با مشخصه مخالفت با کاستهای حاکم بر جامعه غرب، در هم ادغام شدهاند و در بیشتر مواقع هماهنگ عمل میکنند. نمونه چنین اتحاد قدرتمندی را میتوان در جنبش فراگیر ضدجهانیسازی که توانست اولین شکست بزرگ مذاکرات تجارت جهانی را در سیاتل آمریکا با تظاهرات خشونتآمیز گسترده رقم بزند دید. اما جنبش سبزها در حال حاضر بخش مهمی از هرگونه اتحادیه مدنی در غرب است و بخشی محوری از گفتمان لازم برای این حرکتهای سیاسی را تولید میکند. ازین رو بررسی دقیقتر آن میتواند مفید باشد.
گفتمان حفاظت از محیط زیست همزمان با ظهور پیامدهای منفی فناوری در جامعه غربی بروز کرد و هر بار با ورود فناوریهای تازه به عرصه زندگی عناصر تازهای را به مخالفتهای خود با سبک زندگی و سیاست جوامع غربی افزود. ظهور سبزها را باید همزمان با افول تفکر علممحوری فلسفی در غرب دانست. زمانی که تردیدها درباره علم شدت گرفت این اندیشه مجال بروز یافت که اصولا اعتماد زیاد به علم و ایمان به بهبود زندگی بشر از طریق علم بیهوده بوده است. سبزها از آنجا که با بخشی از باورهای ایمانی جامعه غربی (ساینتیسم) وداع کردند تبدیل به مخالفان سرسخت و ایدئولوژیک جامعه غربی شدند و همین خصیصه آنهاست که تمایز شدید آنها از سایر بخشهای جامعه را تشدید و به حفظ و گسترش این جنبش کمک شایانی نمود. ایدئولوژی حفاظت از محیط زیست آنقدر بنیان متفاوتی داشت که نه تنها هرگز در ایدئولوژیهای چپ و راست حل نشد بلکه بستری برای شکلگیری تندترین و متعصبترین نیروهای سیاسی در غرب فراهم ساخت. شاید چندان عجیب نباشد که در بسیاری از کشورهای اروپایی سبزها با سیاستهای شبهفاشیستی (مثل حمایت شدید از اسراییل، جنگطلبی افرادی مثل کوشنر) شناخته میشوند.
اما گذشته از بنیانهای فلسفی، سبزها از آنجا که محور اصلی مبارزات سیاسیشان فناوری بود بسیار هم از تحولات فناوری تاثیر پذیرفتهاند. با نگاهی به گذشته، سیاست سبزها مخالفت با هر فناوری تازه به هر بهانهای است. با پایان جنگ جهانی دوم و پا گذاشتن جهان به عصر هسته ای جنبش سبزها بر مخالفت با انرژی هستهای متمرکز شد. بسیج سیاسی مردم و نخبگان در کنار حوادث هستهای (مانند چرنوبیل) بزرگترین موفقیت آنها را رقم زد بگونهای که در بخش بزرگی از جهان پیشرفته این فناوری کنار گذاشته شد و تنها کشورهایی که قادر به سرکوب مخالفتهای مدنی بودند (مثل فرانسه) توانستند برنامه هستهای خود را همچنان ادامه دهند.
تحولات کنونی اما سبزها را به حاشیه رانده است. زمانی در چند سال گذشته وقتی نفت 20 دلار قیمت داشت جمعی از کارشناسان در یک کنفرانس گرد آمدند تا اعلام کنند که منحنی زنگولهای تولید نفت به اوج خود نزدیک میشود و پیش بینی کردند که قیمت نفت ظرف چند سال آینده به 182 دلار در هر بشکه افزایش خواهد یافت. رکوردهای پیاپی نفت اولین ضربه را به سبزها وارد ساخت. اکنون کسی در جهان شک ندارد که رها کردن انرژی هستهای در دهه 70 یکی از بزرگترین اشتباهات بشر بوده است که تاوان آنرا احتمالا باید با شوکهای شدید قیمت نفت بپردازیم. از سوی دیگر اکتشافات جدید درباره گرم شدن کره زمین در اثر سوزاندن نفت مخالفین انرژی هستهای را در ادعای دفاع از محیط زیست خجالتزده کرده است. رشد فناوریهای الکترونیکی و شبکه جهانی نشان داده است که فناوری لزوما همواره به افزایش بهرهکشی از محیط زیست نمیانجامد و اینکه راهحل مسایل زیستمحیطی ناشی از علم ممکن است خود علم باشد. ازینرو پس از نیم قرن مبارزه با انرژی هسته ای و پس از دههها مبارزات با فناوری، اکنون سبزها نیاز به یک دوره بلند بازسازی دارند. پناه گرفتن زیر سایه جنبش ضدجهانیسازی در حال حاضر نزدیکترین راه برای حفظ نیروهای تندرو از یکسو و تداوم اقدامات ضد-وضع-موجود از سوی دیگر است. اگرچه ضدیت کلی با جهانیسازی نیز معلوم خواهد شد که نه تنها ثمربخش نیست بلکه چه بسا راهی انحرافی باشد که نیروها را بجای جهانیسازی درست به مخالفت کلی با جهانیسازی سوق دهد.
|
سیاست داخلی |